ای خدا! ای رازدار بندگان شرمگینت
ای توانائی که بر جان و جهان فرمانروایی
ای خدا! ای همنوای ناله ی پروردگانت
زین جهان، تنها تو با سوز دل من آشنایی
***
اشک، میغلتد بمژگانم ز شرم روسیاهی
ای پناه بی پناهان! مو سپید روسیاه
بر در بخشایشت اشک پشیمانی فشانم
تا بشویم شاید از اشک پشیمانی گناهم
***
وای بر من، با جهانی شرمساری کی توانم
تا بدرگاهت بر آرم نیمه شب دست نیازی؟
با چنین شرمندگیها، کی زدست من بر آید
تا بجویم چاره ی درد دلی از چاره سازی؟
***
ای بسا شب، خواب نوشین، گرم میغلتد بچشمم
خواب میبینم چو مرغی میپرم در آسمانها
پیکر آلوده ام را خواب شیرین میرباید
روح من در جستجوی میپرد تا بیکرانها
***
بر تن آلوده منگر، روح پاکم را نظر کن
دوست دارم تا کنم در پیشگاهت بندگیها
من بتو رو کرده ام، بر آستانت سر نهادم
دوست دارم بندگی را با همه شرمندگیها
***
مهربانا! با دلی بشکسته، رو سوی تو کردم
رو کجا آرم اگر از درگهت گوئی جوابم؟
بیکسم، در سایه ی مهر تو میجویم پناهی
از کجا یابم خدائی گر بکویت ره نیابم؟
***
ای خدا! ای راز دار بندگان شرمگینت
ای توانائی که بر جان و جهان فرمانروایی
ای خدا! ای همنوای ناله ی پروردگانت
زین جهان، تنها تو با سوز دل من آشنایی
۱۳۴۴/۱/۱۳